غره مشو و نیز نومید هم مباش

ساخت وبلاگ
دیروز با همکاری صحبت می کردم یاد شعری افتادم که با "غره مشو..." شروع می شد ولی یادم نیامد. امروز آن را یافتم. شعری است از شاعری متعلق به قرن ششم به نام احمد جام. 

غره مشو که مرکب مردان مرد را / در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند

نومید هم مباش که رندان جرعه نوش / ناگه ز یک ترانه به منزل رسیده اند.

و دیگر اینکه که امروز به هنگام صرف ناهار در پارک گربه ها اونقدر صمیمی شده اند که یکی آمد رو نیمکت و به سمت غذای من. صبر نمی کرد که غذایی را که برای او برده بودم از نایلکس در آورم!

دو کلمه...
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 202 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 16:44