دو کلمه

ساخت وبلاگ
ماجرا از دیدن یک استوری در اینستاگرام شروع شد که مهران مدیری قطعه معروف "بودن یا نبودن" را از حفظ در برنامه سروش صحت می خواند. با خودم فکر کردم که من واقعا چقدر مدعی هستم و در عین حال چقدر بیسواد. کنجکاو شدم که ببیینم چه ترجمه هایی از این قطعه وجود دارد. یادم هست خیلی وقت پیشتر ادیب سلطانی مرحوم ترجمه دو زبانه این قطعه را چاپ کرده بود. ولی حالا در دسترسم نبود. به کمک گوگل به نتایج زیر رسیدم. این را هم بگویم که فقط دو جمله را مد نظر قرار دادم زیرا در غیر اینصورت موجب اطاله کلام میشد.1-To be, or not to be, that is the question:......2-Thus conscience does make cowards of us all,ترجمه هایی که دیدم یکی از محمود اعتمادزاده بود و دیگری از مجتبی مینوی و دیگری از مسعود فرزاد و دیگری از خانمی به نام آزاده که در دبیر زبان بود و در وبلاگش آن را ترجمه کرده بود. و دیگری مهرداد پورعلم1- بودن یا نبودن، مساله این است 2- آری، تفکر و تعقل همه ما را ترسو و جبان می کند مسعود فرزاد1-بودن یا نبودن، بحث از این است 2- بدین آیین شعور و معرفت ما را جمله نامرد می سازد. مجتبی مینوی1-بودن یا نبودن، حرف در همین است. 2- پس ادراک است که ما همه را بزدل می گرداند. به آذین1- بودن یا نبودن، پرسش همینه. 2- این قدرت تفکره که از ما ترسو می سازه. مهرداد پورعلم1-بودن یا نبودن، سوال اینجاست. 2- و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته. آزاده1-بودن، یا نبودن: مسئله این است. 2- و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته، ویکیپدیا فارسی در میان اینها مجتبی مینوی سعی کرده حالت شعر گونه را نیز حفظ کند. دو کلمه...ادامه مطلب
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 3 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:57

در سال 1393 یا آوریل 2014 کیارستمی مرحوم در دانشگاهی در آمریکا بعد از اینکه فیلم "خانه دوست کجاست" او را برای دانشجویان نمایش دادند یک جلسه پرسش و پاسخ برگزار میکند. دانشگاه سیراکیوز و شاگردان درس "سیاست و خاورمیانه" ی استاد ایرانی مهرزاد بروجردی این فیلم را دیده اند و گپ و گفتی . بازی در این جلسه کیارستمی در باره فیلم "شیرین" صحبت میکند و میگوید: " شیرین داستان 120 زن است که نشستن جلوی یک کاغذ سفید و من ازشون خواستم که شما به یکی از خاطرات عاطفی عاشقانه خودتون فکر کنید به مدت 6 دقیقه. اینا رو صندلی نشستن و آنچنان از خودشون ایموشن نشون دادن .... من بیش از 50 بار فیلم رو دیدم و هر بار کشفی تازه. کمک میکرد که ....شناخت یه ذره بیشتر راجع به موجود زیبایی به نام زن {پیدا کنم} دو کلمه...ادامه مطلب
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:57

فردا صبح ساعت 6:30 وی به سمت شعبه ممتاز غرب بیمه ایران رفت. آنجا دید که هنوز آقا سعید نیامده. تلفن زد به zz (در موبایلش او را به این نام سیو کرده بود.) او خواب بود گفت خواب مانده است و تا ده دقیقه دیگر خودش را می رساند. در این اثنا وی رفت دم نگهبانی پرسید نحوه تعیین خسارت چیست؟ نگهبان گفت بدون کروکی هچ. برای کروکی هم باید بروی خیابان بغل. بعد از نیم ساعت سعید آمد. رفتیم خیابان بغل. صفی از ماشینها ایستاده بودند تا کارشناس بیمه ایران بیاید تعیین خسارت کند. مردم در آن بیابان ویلان و منتظر. بعد سه ساعت یک جوانکی آمد نگاهی به سپر انداخت. یک ترک کوچک سمت راست بود. ترک بزرگ جدید سمت چپ بود. نسبت طول ترک جدید به ترک قدیم 20 به یک بود. به ترک کوچک نگاه انداخت. گفت این هم نتیجه این تصادف است؟ گفتم نه قدیمیه. گفت خب پس نصف هزینه سپر را میدهیم. بعد رو کرد به سعید که برگه سبز ماشین. سعید گفت ندارم او هم گفت پس هیچی. داشت می رفت که وی گفت پس خسارت من چی میشه؟ گفت مگر مدارکش دستت نیست. گفت کارت ملی اش دستم است. گفت کارت ملی بدرد نمیخورد گواهینامه اش را بگیر. وی دید حالا وقت گرفتن گواهینامه نیست. سعید هم رفت مثلا سند بیاورد. در راه به وی زنگ زد که بیمه که گفته نصفش را میدهد بیا نصف ما نصف شما اجرت تعویض هم نمیگیریم حلش کنیم. دیگر لازم نیست داغی اش را هم این همه راه برگردانید. دیدم از اتلاف عمر در این بیغوله ای که بیمه دانا درست کرده و همه تلاشش را میکند که از سر و ته خسارت بزند بهتر است. و بدینسان وی به سمت تعمیرگاه جعفر به راه افتاد. دو کلمه...ادامه مطلب
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 14:02

او آمد به گاراژی که در آن دو دهنه صافکاری و مکانیکی بود. روبرویش ساختمانی کثیف به نام رستوران سنتی. بغل رستوران یک باغچه مانندی که یک نفر را گذاشته بود سر گاراژ چوب به دست که خروس و مرغ داریم. روی یک مقوایی نوشته بود. جلوی این مکان یک منطفه خاکی که تا خود خیابان کشیده میشد و دو سه سگ نشسته بودند. استراحت میکردند. یک درخت خشک شده وسط گاراژ بود که یک دوربین 360 درجه رویش وصل بود. چه چیزی را مونیتور میکرد نمی دانم. خلاصه سعید هم کار را به کارگر دیگری به نام عبید سپرد. عبید افغانی بود. میگفت اسمش عبید است ولی اوس جعفر او را علی صدا میکند. سپر را باز کرد. قدری طور کشید تا سپر نو بیاید. سعید به وی گفت که 1.5 میلیون را کارت می کشید. وی گفت حالا بذار کار تمام بشود. گفت باشه. جعفر آمد گفت راستی کارت ملی من دست شماست؟ وی کارت ملی او را به او برگرداند. در این اثنا وی به جایی که مرغ و خروس زنده می فروخت توجهش جلب شد. یک جوانی که چکمه لاستیکی به پا داشت روی موتور نشسته بود یک مرغ سیاه بدبختی را از پا آویزان گرفته بود و پر پر میزد. به نظر می آمد کارگر رستورانی باشد. مرغ زنده در دست اش آویزان بود. دلش برایش سوخت. موتوری با همان وضع راه افتاد برود رستوران یا جایی سر مرغ بیچاره را ببرد و تناول کنند. این وسط هیچکس به زجری که مرغ آویزان از پا می کشید توجهی نداشت. باری سپر عوض شد. موقع نصب پلاک عبید پلاک را گذاشت روی سپر داشت فکر میکرد چطوری جای سوراخها را مشخص کند.وی خودکاری درآورد برایش علامت زد. کار که تمام شد 1.5 میلیون بابت سپر و 100 هزار تومان هم انعام عبید را کارت به کارت کرد و آمد خانه. ساعت 2 بعد از ظهر بود که رسید. آنجا که بود دو جوان نان سنگکی در دست داشتند آمدند درب خانه مسکونی که صا دو کلمه...ادامه مطلب
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 14:02

از دیروز بیاموز، در امروز زندگی کن و به فردا امیدوار باش. نکته مهم آنست که از پرسشگری باز نایستی.آلبرت اینشتیناین جمله قصار را در سایت time.ir دیدم. کنجکاو شدم انگلیسی اش را بیابم. این بود:Lea from yesterday, live for today, hope for tomorrow. The important thing is not to stop questioning. بعد خواستم ببینم کجا اینشتن این جمله را نوشته. به چت جی پی تی مراجعه کردم. گفت خیلی ها از اینشتن نقل کرده اند ولی مکان دقیق مطلب را نمیداند. باری جمله زیبایی است. بعد هم یک چیزهایی شعر گونه به خاطرم خطور کرد:اگر پرسشگری از یاد تو رفت، بدان کم کم حیات از جان تو رفت. بدان برگ تو دیگر زرد گشته. بدان پاییر در جانت نشسته. چه زیبا بود پرسیدن و گشتن. اما اینک دل من شکسته و خسته است. به قول اخوان. زیرا یکی از دریجه ها بسته است. البته در این مقام دریچه کنجکاوی مد نظرم است. دو کلمه...ادامه مطلب
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 14:02

جمله قصاری از آلبر کامو می خواندم به شرح زیر:

من شاید به آنچه که حقیقتاً مورد علاقه‌ام است مطمئن نیستم، اما به آنچه که مورد علاقه‌ام نیست کاملاً اطمینان دارم.

بعد من آن را به صورت شعر زیر برای خودم درآوردم:

نمی دانم چه می خواهم / ولی می دانم این را که چه چیزی را نمی خواهم.

دو کلمه...
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 19:03

امشب خیلی دلم گرفته. برادر بزرگترم که یلی بود برای خودش حالا روی تختخواب بیمارستان است پوشک به تن و عاجز از راه رفتن و حتی خوابیدن که پایش خیلی درد دارد و یک بار به من میگفت: " کسی نیست یک دستمال کلینکس برام بیاره اشکام رو باهاش پاک کنم." و امشب داشتم آهنگ سنگ صبور چاووشی را گوش می دادم یادش کردم که چقدر وصف حال داداش (برادر بزرگ را ما داداش صدا می کنیم) بود. خواستم آهنگ را برایش با واتس آپ بفرستم حجمش زیاد بود نشد لینکش را فرستادم نمی دانم که توانست باز کند گوش کند یا نه. ولی واقعا هیچکی نمی فهمه چه حالی داره... دو کلمه...ادامه مطلب
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت: 14:08

امروز مطلبی از استاد مرتضی مردیها می خواندم که به دلم نشست: عنوان مطلب بود "لطفا کمی زندگی کنید" .قسمتهایی را اینجا می نویسم:".......اگر اینطور خیال می‌کنید که زمانی خواهد رسید که نوبت زندگی و شادی است، باور کنید چنان زمانی هرگز نخواهد رسید. تمام عمر ما روی بلَمی در رودخانه‌ای می‌گذرد. در ضمنِ همین بالا و پایین‌ها و پیچ و خم‌های آن است که زندگی متولد می‌شود و رشد می‌کند و می‌میرد. تمامی آن را از هول و هراس و انتظار و آرزو و حسرت پر نکنیم." دو کلمه...ادامه مطلب
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 7:13

یک شعری اخیرا خواندم از محمد صالح علا که وصف الحال این ایام و این دیار است:

"تو بگو ماه کجاست؟ .../ این چه شهری است؟ همان جابلقاست؟ / ما کجا گم شده ایم؟/ ته بن بست چرا ناپیدا ست؟ / تو بگو ماه کجاست؟ / تو مرا خانه ببر/ دل من نابیناست."

دو کلمه...
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 18:05

cocoon above cocoon below

stealthy cocoon why hide you so

what all the world suspect?

an hour and gay on every tree

your secret perched in ecstasy

defies imprisonment

an hour in chrysalis to pass

then gay above receaving grass

a butterfly to go

a moment to interrogate

then wiser than a surrogate

the universe to know

این شعر از امیلی دیکنسون است. و بسیار قابل تامل است. تبدیل کرم به پروانه استعاره ای است از توان بالقوه ای که در تک تک ما وجود دارد.

دو کلمه...
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 2:46