مرغ زنده در دست موتوری، آویزان (قسمت آخر)

ساخت وبلاگ

او آمد به گاراژی که در آن دو دهنه صافکاری و مکانیکی بود. روبرویش ساختمانی کثیف به نام رستوران سنتی. بغل رستوران یک باغچه مانندی که یک نفر را گذاشته بود سر گاراژ چوب به دست که خروس و مرغ داریم. روی یک مقوایی نوشته بود. جلوی این مکان یک منطفه خاکی که تا خود خیابان کشیده میشد و دو سه سگ نشسته بودند. استراحت میکردند. یک درخت خشک شده وسط گاراژ بود که یک دوربین 360 درجه رویش وصل بود. چه چیزی را مونیتور میکرد نمی دانم. خلاصه سعید هم کار را به کارگر دیگری به نام عبید سپرد. عبید افغانی بود. میگفت اسمش عبید است ولی اوس جعفر او را علی صدا میکند. سپر را باز کرد. قدری طور کشید تا سپر نو بیاید. سعید به وی گفت که 1.5 میلیون را کارت می کشید. وی گفت حالا بذار کار تمام بشود. گفت باشه. جعفر آمد گفت راستی کارت ملی من دست شماست؟ وی کارت ملی او را به او برگرداند. در این اثنا وی به جایی که مرغ و خروس زنده می فروخت توجهش جلب شد. یک جوانی که چکمه لاستیکی به پا داشت روی موتور نشسته بود یک مرغ سیاه بدبختی را از پا آویزان گرفته بود و پر پر میزد. به نظر می آمد کارگر رستورانی باشد. مرغ زنده در دست اش آویزان بود. دلش برایش سوخت. موتوری با همان وضع راه افتاد برود رستوران یا جایی سر مرغ بیچاره را ببرد و تناول کنند. این وسط هیچکس به زجری که مرغ آویزان از پا می کشید توجهی نداشت. باری سپر عوض شد. موقع نصب پلاک عبید پلاک را گذاشت روی سپر داشت فکر میکرد چطوری جای سوراخها را مشخص کند.وی خودکاری درآورد برایش علامت زد. کار که تمام شد 1.5 میلیون بابت سپر و 100 هزار تومان هم انعام عبید را کارت به کارت کرد و آمد خانه. ساعت 2 بعد از ظهر بود که رسید. آنجا که بود دو جوان نان سنگکی در دست داشتند آمدند درب خانه مسکونی که صافکاری بغلش بود را باز کردند رفتند بالا. داشتند که حرف می زدند یکی به آن دیگری می گفت"جدی می فرمایید؟" این عبارت این روزها ترند شده. خانه ای مسکونی که خیلی فقیرانه است و اختمالا بدون مجوز ساخته شده باشد. درختهای حیاط روبرو که همه خشک شده اند. رستوران سنتی که دور تا دورش پوشیده است با پارچه و دری وجود ندارد. ولی دودی از سقف آن بالا می رود که نشان میدهد کسی در آنجا غذا درست میکند. سگها. مرغ بیچاره. یک بار وی به جعفر در این بینابین گفت" داشتیم زندگی مون را میگردیم چقدر اذیت شدیم. ساعت هفت صبح بیایی جاده کرج گیر این بیمه ایران دزد بعد ماشین مقصر برگ سبز نداشت. و الی آخر..." به روی خودش نیاورد و به عنوان پیچوندن اذیتی که ایجاد کرده فقط گفت " اینقدر ماشینا مشکل دارند که ..." و رفت.

دو کلمه...
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 14:02