امروز نهار در پارک. از شرکت می زنم بیرون و نهار در پارک. گربه زرد همیشگی آمد. مقادیری از گوشت غذا بهش دادم. داشتم سالاد می خوردم که دختر خانمی آن طرف آب از روی صندلی با اضطراب دست تکان داد که آقا گربه رفت سر غذاتون. نگاه کردم دیدم گربه سرش را از نیمکت آورده بالا ولی به غذا دست نمی زند. خنده ام گرفت. از خانم تشکر. تکه ای گوشت دوباره به گربه. بعد دو گربه دیگر رسیدند. امروز زیاد بودند. چند روز پیش که گردن مرغ آورده بودم پیداشون نبود.
دو کلمه...برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 211