چیزی به نام شعور

ساخت وبلاگ

صبح از خواب که پا شدم دیدم آب قطع است. ساعتهای 11 صبح واتس آپ کردم به دو نفر. هر دو به نوعی دخیل در مدیریت. یکی 2 ساعت بعد این جواب را داد:«چرا از من می پرسی مگه من مامور آبم؟» دیگری جواب داد «دیگ ترکیده»  جواب دادم « دیگ که بترکه که آب سرد قطع نمیشه؟» جواب آمد:«متخصص بیایید موتور خونه ببینید.» دیدم بی ادبی کرده و به طعنه مرا متخصص نامیده. یاد این حکایت از سعدی افتادم:

«جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همی‌کرد گفت اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدین جا نرسیدی.

دو عاقل را نباشد کین و پیکار/نه دانایی ستیزد با سبکسار

اگر نادان به وحشت سخت گوید/خردمندش به نرمی دل بجوید

دو صاحبدل نگهدارند مویی/همیدون سرکشی و آزرم جویی

و گر بر هر دو جانب جاهلانند/اگر زنجیر باشد بگسلانند

یکی را زشت خویی داد دشنام/تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام

بتر زانم که خواهی گفتن آنی/که دانم عیب من چون من ندانی»

در پاسخ نوشتم : نیازی نیست. آنچه را که باید میفهمیدم فهمیدم»

بعد اکانت هر دو را در واتسآپ دیلیت کردم. شماره هاشان راهم درتلفن حذف نمودم. دریغ از چیزی به نام شعور.

دو کلمه...
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 190 تاريخ : دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت: 19:21