پایان انتظار

ساخت وبلاگ

هوا خیلی سرد شده است و سوز برف می آید. من در مترو امروز صبح کتاب «در انتظار  نیلوبلاگ» را تمام کردم.

اسماعیل فصیح «پیرمرد و دریا» را در داستان «در انتظار  نیلوبلاگ» تمام کرد من هم امروز داستان «در انتظار  نیلوبلاگ» او را. اما نکات:

چرا اسم کتاب «در انتظار» است؟ اشاره دارد به زنش سودابه که درانتظار مرگ اوست. یک جای کتاب میگوید «یه زن دارم ... ولی رفته خیر سرش ... در انتظار.»

شعری که در انتهای کتاب جلال آریان از پاکت در می آورد و خطاب به زنش سودابه است از مهرانگیز پگاه است. و مهرانگیز پگاه که نام واقعی اش مهرانگیز رساپور است شاعره ای است آنور آبی و بسیار پر استعداد. تکه ای از یکی از شعرهایش که در گوگل خواندم: من از آینه عبور میکنم. حیرت میکنم از این باغ که دست پاییز را می بوسد. حیرت میکنم از این عطر که خود را بر جنازه می افشاند...

به کرات در شعرهای داخل کتاب از واژه های «شراب خام» و «دل کور» استفاده شده که نام دو رمان از رمان های اولیه فصیح است.

رمان «در انتظار » رمان غمگینی است.

دو کلمه...
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 189 تاريخ : دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت: 19:21