دو کلمه

متن مرتبط با «دو بیت شعر حافظ با معنی» در سایت دو کلمه نوشته شده است

مرغ زنده در دست موتوری، آویزان (قسمت دوم)

  • فردا صبح ساعت 6:30 وی به سمت شعبه ممتاز غرب بیمه ایران رفت. آنجا دید که هنوز آقا سعید نیامده. تلفن زد به zz (در موبایلش او را به این نام سیو کرده بود.) او خواب بود گفت خواب مانده است و تا ده دقیقه دیگر خودش را می رساند. در این اثنا وی رفت دم نگهبانی پرسید نحوه تعیین خسارت چیست؟ نگهبان گفت بدون کروکی هچ. برای کروکی هم باید بروی خیابان بغل. بعد از نیم ساعت سعید آمد. رفتیم خیابان بغل. صفی از ماشینها ایستاده بودند تا کارشناس بیمه ایران بیاید تعیین خسارت کند. مردم در آن بیابان ویلان و منتظر. بعد سه ساعت یک جوانکی آمد نگاهی به سپر انداخت. یک ترک کوچک سمت راست بود. ترک بزرگ جدید سمت چپ بود. نسبت طول ترک جدید به ترک قدیم 20 به یک بود. به ترک کوچک نگاه انداخت. گفت این هم نتیجه این تصادف است؟ گفتم نه قدیمیه. گفت خب پس نصف هزینه سپر را میدهیم. بعد رو کرد به سعید که برگه سبز ماشین. سعید گفت ندارم او هم گفت پس هیچی. داشت می رفت که وی گفت پس خسارت من چی میشه؟ گفت مگر مدارکش دستت نیست. گفت کارت ملی اش دستم است. گفت کارت ملی بدرد نمیخورد گواهینامه اش را بگیر. وی دید حالا وقت گرفتن گواهینامه نیست. سعید هم رفت مثلا سند بیاورد. در راه به وی زنگ زد که بیمه که گفته نصفش را میدهد بیا نصف ما نصف شما اجرت تعویض هم نمیگیریم حلش کنیم. دیگر لازم نیست داغی اش را هم این همه راه برگردانید. دیدم از اتلاف عمر در این بیغوله ای که بیمه دانا درست کرده و همه تلاشش را میکند که از سر و ته خسارت بزند بهتر است. و بدینسان وی به سمت تعمیرگاه جعفر به راه افتاد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • توی شبات ستاره نیست

  • امشب خیلی دلم گرفته. برادر بزرگترم که یلی بود برای خودش حالا روی تختخواب بیمارستان است پوشک به تن و عاجز از راه رفتن و حتی خوابیدن که پایش خیلی درد دارد و یک بار به من میگفت: " کسی نیست یک دستمال کلینکس برام بیاره اشکام رو باهاش پاک کنم." و امشب داشتم آهنگ سنگ صبور چاووشی را گوش می دادم یادش کردم که چقدر وصف حال داداش (برادر بزرگ را ما داداش صدا می کنیم) بود. خواستم آهنگ را برایش با واتس آپ بفرستم حجمش زیاد بود نشد لینکش را فرستادم نمی دانم که توانست باز کند گوش کند یا نه. ولی واقعا هیچکی نمی فهمه چه حالی داره... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مصرعی از حافظ

  • دور است سرِ آب در این بادیه ، هشدار تا غول بیابان نفریبد به سرآبت حافظ, ...ادامه مطلب

  • یک نفر دیشب مرد (تکه ای از شعر سپهری)

  • فرق انسان و سگ در آن است که اگر به سگی غذا بدهی هرگز تو را گاز نخواهد گرفت. لپون تولستویاز مطلب فوق که بگذریم و خود اشاره به عمق خباثت این بشر دوپا می کند برسم به مطلبی دیگر:دیروز خبر شدم که یکی از همسایه ها که ۸۱ سال عمر داشت و دبیر باز نشسته شیمی بود فوت کرده است. اندوهگین شدم. با هم گاهی کوه می رفتیم. دو هفته پیش زنگ زده بود که فلانی اشتباه کردم ازدواج دوم کردم. بعد هم گفته بود بعد از ۷۰ دیگه زندگی فایده ای نداره. بعد هم صحبت شد از اینکه داره اقدام میکنه بره دیدن دختر و نوه اش در کانادا. و به ناگاه اجل سر رسید و او دار فانی را وداع گفت. خدا رحمتش کند مرد شریفی بود. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • یادی از بعضی سلبریتی های دوران جوانی

  • سالهای 52 - 53 بود که از رادیو یک برنامه آموزش کنکور مختصر و مفیدی پخش می شد که در انتراکت آن یدالله رویایی تکه هایی ادبی می خواند. یک بار تکه ای از رمان "خداحافظ گاری کوپر" را خواند. صدای خوبی داشت و مطلب را می فهمید و خوانش اش در آدم تاثیر میگذاشت. من هنوز صدایش در گوشم است. امروز در خبرها خواندم در سن 90 سالگی در پاریس در گذشته است. شاعر نو پردازی بود که یادم است کتاب شعرش به نام "دریا" مطرح بود. ولی من شعرهایش را زیاد نخوانده ام و یا اگر هم خوانده ام تاثیر نگرفته ام. روحش شادهمچنین در خبرها خواندم که ایرنه پاپاس هم درگذشته است. او را در فیلم زوربا به یاد می آورم. بیشتر در فیلمهای مطرح بازی میکرد. و کاراکتر مخصوص به خود داشت. اگر بخواهم در هنرپیشه های ایرانی کسی را شبیه اش مثال بزنم باید شاید گفت "فاطمه معتمد آریا". باری روحش شاد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • باد به دستان چند شخصیتی

  • فیلم rogue agent را تماشا میکردم. فیلم خوش ساختی بود. بعضی کانال ها آن را "مامور سرکش" ترجمه کرده اند. که با توجه به محتوای فیلم باید "مامور خبیث" ترجمه کرد. زیرا در مقابل لغت rogue در دیکشنری این معادل های فارسی وجود دارد: 1: آدم دغل یا خبیث 2:(آدم) ناقلا، نخاله 3:(جانور) تک زی، وحشی 4:تک رو ، خودسرشخصیت اصلی فیلم یک ناقهرمان است که می تواند آدمها را فریب دهد. آنهم فریبی شبیه شستشوی مغزی. تحت تاثیر فیلم، آمد این جمله ها به خاطر من:او توانست/ کسان بی شماری را / به دست باد بسپارد | زین جهت / امروز / جملگی باد به دستیم همه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مادری با دو فرزند در میدان غازها

  • از میدان غازها می پیچم سمت خیابان اصلی خانه. چشمم می خورد به زنی که در کنار دیوار نزدیک سطل زباله فلزی شهرداری نشسته است و یک بچه خردسال روی دستش خوابیده و یک پسر شاید 3 یا 4 ساله کنارش نشسته. اندوه. به رانندگی ادامه می دهم. یک تاکسی زرد رنگ در مقابلم. پشت شیشه اش نوشته "ما مسئولیم" . خدایا این چه اتفاقاتی است. انگار کسی دارد با آدم ارتباط می گیرد. در پیچ خیابان پارک می کنم. از ATM بانک پولی. پیاده برگشت به میدان "غازها". جلو که می روم می بینم نایلنی جلویش پهن است و لیف و این جور چیزهای خرد. پولی میدهم و بر میگردم به سراغ ماشین. تشکر و دعا میکند. چه عجیب است حیات و چرا باغچه خانه او سیب نداشت؟ و چرا ماشینها به راه خویش ادامه می دهند. مادری با دو فرزند خردسال در کنار دیواری در میدان غازها. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ترنم باران و درگذشت سایه

  • دفتر خاطرات را نگاه میکردم درست یک سال پیش در یکی از روزها این جمله ی وزن دار را نوشته بودم. در اینجا گذاشتم بماند به یادگار"گاهی برای خودمن شعر می سرایمآن گونه که ترنم باران برای خود."ضمنا امروز در اخبار دیدم که هوشنگ ابتهاج یا همان ه. الف. سایه در گذشت. روحش شاد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی/ به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را

  • غروب است. تمام روز خانه بودم. می روم بیرون هم قدمی هم تمدد اعصابی هم خریدی. در کنار خیابان پشت سطل فلزی زباله شهرداری، بدن حیوان پشمالویی می بینم که مرده می نماید. کمی که در پیاده رو حرکت می کنم سر حیوان را می بینم که از پشت به گوسفندی می مانست و از این نما صورت سگ ولگردی است که اینک جسدش را انداخته اند کنار سطل زباله. چگونه مرده؟ چه کسی کشته؟ حالم بد میشود. به راه خویش میروم با اندوهی در دل. وارد فروشگاه کوروش میشوم. یک بطری روغن و یک عدد بیسکوییت و کمی اقلام دیگر شد دویست هزار تومان. به صندوق دار میگویم به خاطر روغن است؟ میگوید نه همان بسکوییت قبلا 15 هزار تومان بود حالا شده 45 هزارتومان. بعد به شوخی فندک بغل دستش را نشانم میدهد و می خندد که "فقط این فندک روغن ندارد. همه چیز گران شده است." به راه خود ادامه میدهم. از کیوسک روزنامه فروشی یک روزنامه شرق که روزنامه صبح است در غروب می خرم! در مقاله ای نوشته که مردی که زن خود را کشته بوده حالا آزاد است و روزنامه نگاری که خبر قتل را منتشر کرده بوده به زندان محکوم شده است. اینها و آن جسد سگ و نمی دانم دیگر چه، حالم را بد میکند. با خودم میگویم "هی فلانی تو چرا اینقدر پست هایت منفی است" حافظ جواب میدهد: "کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد/ یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد"یاد شعر شفیعی کدکنی می افتم " به کجا چنین شتابان؟ گَوَن از نسیم پرسید. .. و الی آخر" بخوانید, ...ادامه مطلب

  • امان از نثر زیبای دکتر باستانی پاریزی

  • مقاله "از پاریز تا پاریس" را همه شنیده ایم اما عده ی قلیلی شاید آن را خوانده باشند. بخصوص از نسل جدید. راستش خود من هم ، همین امروز آن را خواندم. هرچند با دختر ایشان که دانشجوی مکانیک دانشکده فنی بودند همکلاس بودیم و چه خانم فهیم و فهمیده ای هم بودند. هر کجا هستند خداوند سلامتش بدارد:" آدم وقتی متوجه می شود 15 سال پیش در دوره دبیری خود می توانست 500 متر زمین در عباس آباد به 10-20 هزار تومان بخرد و نخرید و امروز می بیند با عنوان استادی و دانشیاری دانشگاه ، همان زمین بیابان خدا را با 500 هزار تومان نمی تواند بخرد بنابر این حق دارد بگوید: خیر قربان، ما ترقی نکرده ایم، ترقی زمین کرده است که از متری 3 تومان ظرف ده سال به متری 300 تومان رسیده نه جناب سید جعفر شهیدی که ده سال پیش یک جلد لغت نامه را 8/5 تومان می فروخت و امسال هم 8/5 تومان. ترقی آهن نبشی کرده که ظرف یک ماه یک کیلوی آن از 14 ریال به 38 ریال رسیده نه کتابخانه استاد مینوی که قیمت آن بیست سال پیش همین بوده که امروز هست. ترقی آجر قزاقی کرده که هزاری به صد تومان رسیده نه پژمان بختیاری که 20 سال پیش از رادیو همان پولی را می گرفت که امروز میگیرد. ترقی جناب "استاد بنا" کرده که 15 سال پیش روزی 8 تومان می گرفته و امروز 50 تومان و با حقوق ماهیانه اش می تواند همه شماره های مجله یغما را یک جا بخرد و لای دیوار بگذارد!  نه جناب "استاد" باستانی پاریزی که 10 سال پیش در رتبه ی 8 دبیری بود با 1800 تومان حقوق درخششی و امروز رتبه 8 دانشیاری است با حقوقی تقریبا به ارزش همانقدرها!"و اما امروز زمین در عباس آباد شده متری 100 میلیون. شاید هم بیشتر. آهن نبشی امروز از کیلویی 6500 تومان شروع میشه تا 17000 تومان. آجر قزاقی شده 800 تومان.&, ...ادامه مطلب

  • هوای پر گرد و غبار و آدمهای نا اهل

  • امروز هم تهران از هوای پر گرد و غبار تعطیل است. کلیه مدارس و ادارات دولتی. اما امتحانات نهایی برگزار می شود. آسانسور آپارتمان به دلیل مدیر نالایق خراب است. حال طبقات 5 به بالا چه می کشند والله و اعلم. کلا 8 طبقه ایم و من که هفتم هستم زیاد بالا و پایین نمی روم مگر به ضرورت. این آپارتمان هم مقیاس کوچکی از این مملکت است. شما شهردار آبادان را ببینید که بعد از فرو ریختن ساختمان ده طبقه متروپل در آبادان چطوری از دست مردم فرار میکرد. او هم از مصادیق مدیران نالایق بود. و پر است. گاهی فکر میکنم که نکند ژن ما مدیر نالایق پرور است و الکی دنبال دلایل بیرونی می گردیم. ذات که خراب باشد کاریش نمیشه کرد. سعدی نیکو سخن، خوش گفته که "تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است." عجب تشبیهی. یک لحظه تجسم کنید. گردویی روی یک گنبد نیم کره مانند. چطوری گردو سر می خورد و به پایین می افتد. آدم نااهل را هم نمیشه تربیت کرد. نمیشه گردو را بالای گنبد استیبل و پایدار دید. امان از دست آدمهای نا اهل. امان از دست این گرد و غبار. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • باد خزان در چمن دهر

  • آدم که پیر می شود از دست زندگی ، بسیار می شود که کمی سیر می شود. تا اینکه امروز چشمم خورد به این شعر حافظ : "حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج / فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست؟" بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دروغ موثر و راستی مردود

  • داشتم کتاب "پیروزی آینده دموکراسی" اثر توماس مان به ترجمه مرحوم اسلامی ندوشن را ورق می زدم دیدم این قسمت از کلیله و دمنه را در صفحه آغازینش آورده. وصف حال بود اینجا گذاشتم:خاصه در این روزگار تیره که خیرات بر اطلاق روی به تراجع آورده است و همت مردمان از تقدیم حسنات، قاصر گشته....می بینم که کارهای زمانه میلِ به ادبار دارد، و چنانستی که خیرات، مردمان را وداع کردستی، و افعالِ ستوده و اخلاقِ پسندیده، مدروس گشته، و راهِ راست بسته، و طریق ضلالت گشاده و عدل ناپیدا و جور ظاهر، و علم متروک ، و جهل مطلوبو لئوم و دنائت مستولی، و کرم و مروّت منزویو دوستی ها ضعیف ، و عداوت ها قویو نیک مردان رنجور و مستذل، و شریران فارغ و محترمو مکر و خدیعت بیدار، و وفا و حریّت در خوابو دروغ، موثر و مثمر، و راستی مردود و مهجورو حق منهزم ، و باطل مظفّرو متابعت هوی سنت متبوع، و ضایع گردانیدن احکام خرد، طریق مشروع،و مظلوم، محقِ ذلیل، و ظالم، مبطلِ عزیزو حرص غالب، و قناعت مغلوبو عالَمِ غدار بدین معانی شادمان، و به حصول این ابواب ، تازه و خندانکلیله و دمنه باب برزویه چاپ مینوی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زیستن با هراس و گزند؟

  • "مرا مرگ خوشتر به نام بلند                  از این زیستن با هراس و گزند"                                                    &, ...ادامه مطلب

  • آدمیزاد و زبانش

  • دوستی داشتم که خدا هر کجا هست سلامتش بدارد می گفت: "حرف زدن اگر بلد نیستی، حرف نزدن که بلدی!"این روزها چه بسیار حرف زن داریم. من بر حسب اتفاق یک جمله ای خواندم که به دلم نشست:إِنَّ أَكْثَرَ خَطَايَا اِبْنِ آدَمَ فِي لِسَانِهِ وَ مَنْ كَفَّ لِسَانَهُ سَتَرَ اَللَّهُ عَوْرَتَهُ.بيشتر اشتباهات آدميزاد در زبانش است،و هر كه زبانش را نگهدارد خدا زشتيهايش را پنهان دارد., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها